اداره کننده ملک. فرمانروایی کننده. فرمانروا: ناهید لهوگستر و برجیس دین پژوه کیوان شاه پرور و خورشید ملک ران. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 454). و رجوع به ملک راندن و ملک رانی شود
اداره کننده ملک. فرمانروایی کننده. فرمانروا: ناهید لهوگستر و برجیس دین پژوه کیوان شاه پرور و خورشید ملک ران. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 454). و رجوع به ملک راندن و ملک رانی شود
حاکم. متصدی عمل دیوانی. عملدار: چون ژاله و صبا و شباهنگ همچنین معزول روز باش و عمل ران صبحگاه. خاقانی. صانع زرین عمل، مهتر عالی شرف در ید بیضا رسید دست عمل ران او. خاقانی
حاکم. متصدی عمل دیوانی. عملدار: چون ژاله و صبا و شباهنگ همچنین معزول روز باش و عمل ران صبحگاه. خاقانی. صانع زرین عمل، مهتر عالی شرف در ید بیضا رسید دست عمل ران او. خاقانی
مرکّب از: فلک + سان، پساوند تشبیه، مانند فلک. فلک وش: سالها قصد فلک داشت مگر جنبش رای فلک سان اسد. خاقانی. بود فلک جام رنگ و جام فلک سان روز ندانم که از کدام برآمد. خاقانی
مُرَکَّب اَز: فلک + سان، پساوند تشبیه، مانند فلک. فلک وش: سالها قصد فلک داشت مگر جنبش رای فلک سان اسد. خاقانی. بود فلک جام رنگ و جام فلک سان روز ندانم که از کدام برآمد. خاقانی
کنایه است از فرج. (آنندراج) (غیاث). فرج. (ناظم الاطباء) : شکر گوئید ای سپاه و چاکران رسته اید از شهوت و از چاک ران. مولوی. ، کنایه است از دبر. (آنندراج) (غیاث). دبر. (ناظم الاطبا)
کنایه است از فرج. (آنندراج) (غیاث). فرج. (ناظم الاطباء) : شکر گوئید ای سپاه و چاکران رسته اید از شهوت و از چاک ران. مولوی. ، کنایه است از دبر. (آنندراج) (غیاث). دبر. (ناظم الاطبا)
دهی است از دهستان پیشخور بخش رزن شهرستان همدان، واقع در 48هزارگزی جنوب خاوری قصبۀ رزن و 2هزارگزی شمال راه عمومی فامنین به نوبران. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان پیشخور بخش رزن شهرستان همدان، واقع در 48هزارگزی جنوب خاوری قصبۀ رزن و 2هزارگزی شمال راه عمومی فامنین به نوبران. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
ملک زاده. شاهزاده. فرزند شاه: پارسا بود و سخت با رای و تدبیر بود چنانکه ملک زادان باشند. (ترجمه طبری از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملک زاده شود
ملک زاده. شاهزاده. فرزند شاه: پارسا بود و سخت با رای و تدبیر بود چنانکه ملک زادان باشند. (ترجمه طبری از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملک زاده شود
فرمانروایی کردن. سلطنت کردن. حکومت کردن: به عدل و کرم سالها ملک راند برفت و نکونامی از وی بماند. سعدی. بس چون تو ملک زمانه بر تخت نشاند هریک به مراد خویشتن ملکی راند. سعدی (کلیات چ مصفا ص 845). و رجوع به مادۀ قبل و بعد شود
فرمانروایی کردن. سلطنت کردن. حکومت کردن: به عدل و کرم سالها ملک راند برفت و نکونامی از وی بماند. سعدی. بس چون تو ملک زمانه بر تخت نشاند هریک به مراد خویشتن ملکی راند. سعدی (کلیات چ مصفا ص 845). و رجوع به مادۀ قبل و بعد شود
ریاست و حکومت مطلقه. (ناظم الاطباء). فرمانروایی و پادشاهی: از آن بهره ورتر در آفاق کیست که در ملک رانی به انصاف زیست. سعدی (بوستان). و رجوع به ملک ران و ملک راندن شود
ریاست و حکومت مطلقه. (ناظم الاطباء). فرمانروایی و پادشاهی: از آن بهره ورتر در آفاق کیست که در ملک رانی به انصاف زیست. سعدی (بوستان). و رجوع به ملک ران و ملک راندن شود
ملک ستاننده. ستانندۀ مملکت. کشورستان. مملکت گیر. ضبطکننده کشورها: جان بدهم و دل ندهم کاندر دل من هست مدح ملکی مال دهی ملک ستانی. فرخی. و ان یکاد همی خواند جبرئیل امین همی دمیدبر آن پادشاه ملک ستان. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 358). لشکرشکن و تیغزن و شیرشکار است دشمن شکن و مال ده وملک ستان است. امیرمعزی. همتت ملک بخش و ملک ستان تا به گیتی ده و ستان باشد. انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 138). ای ملک ستانی که ز درگاه تو برخاست هر مرغ که در عرصۀ ملکی به پر آمد. انوری (ایضاً ص 142). ای ملک ستانی که بجز ملک سپاری با تو ندهد فایده یک ملک ستان را. انوری (از آنندراج). جمله خموشان حکایت سرای ملک ستانان ولایت نمای. خواجوی کرمانی (روضهالانوار چ کوهی کرمانی ص 23). جهانگشای جوان بختیار دولتیار بلندمرتبۀ تاج بخش ملک ستان. عبید زاکانی
ملک ستاننده. ستانندۀ مملکت. کشورستان. مملکت گیر. ضبطکننده کشورها: جان بدهم و دل ندهم کاندر دل من هست مدح ملکی مال دهی ملک ستانی. فرخی. و ان یکاد همی خواند جبرئیل امین همی دمیدبر آن پادشاه ملک ستان. عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 358). لشکرشکن و تیغزن و شیرشکار است دشمن شکن و مال ده وملک ستان است. امیرمعزی. همتت ملک بخش و ملک ستان تا به گیتی ده و ستان باشد. انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 138). ای ملک ستانی که ز درگاه تو برخاست هر مرغ که در عرصۀ ملکی به پر آمد. انوری (ایضاً ص 142). ای ملک ستانی که بجز ملک سپاری با تو ندهد فایده یک ملک ستان را. انوری (از آنندراج). جمله خموشان حکایت سرای ملک ستانان ولایت نمای. خواجوی کرمانی (روضهالانوار چ کوهی کرمانی ص 23). جهانگشای جوان بختیار دولتیار بلندمرتبۀ تاج بخش ملک ستان. عبید زاکانی
مانند پادشاهان. چون ملوک: گر همی خواهی بنشست ملک وار نشین ور همی تاختن آری به سوی خوبان تاز. منوچهری. نوازش کنانش ملک پیش خواند ملک وار بر کرسی زر نشاند. نظامی. سلیحی ملک وار ترتیب کرد به جوشن بر از تیغ ترکیب کرد. نظامی
مانند پادشاهان. چون ملوک: گر همی خواهی بنشست ملک وار نشین ور همی تاختن آری به سوی خوبان تاز. منوچهری. نوازش کنانش ملک پیش خواند ملک وار بر کرسی زر نشاند. نظامی. سلیحی ملک وار ترتیب کرد به جوشن بر از تیغ ترکیب کرد. نظامی